نوشته یک فعال فضای مجازی

  • انتشار: ۱۱ ثور ۱۳۹۶
  • سرویس: اجتماعی
  • شناسه مطلب: 21613

وضعیت فعلی جامعه افغانستان به گونه ای است که بسیاری از مردم ناامید و دلشکسته از آینده است، همین وضعیت باعث شده است تا یک فعال فضای مجازی نوشته ای که از وضعیت فعلی داشته باشد.

افغانستان کشوری است که سالهاست در انتهای ستم قرار گرفته. روزی،  با گفتمان جهاد، توانست متجاوزین را بعد 14 سال از خاک این کشور بیرون براند و ندای استقلال سر دهد، اما پس از چندی اختلافات و هراس کشورهای استعمار گری که چشم به افغانستان دوخته بودند، این امید را به ناامیدی بدل کرد.

سالها گذشت و کشتار، رنگ و بوی تازه ای به خود گرفت، اما این بار، این بیگانه نبود که می کشت، بلکه خودی از جنس طالب و القاعده بود که پول های پاکستانی و امریکایی و عربستانی را به شکل  مرمی، در بازار و خیابان این کشور در جان مردم فرو می کرد.

سالها گذشت و من با حسرت هر چه بیشتر از پنجره کشورم به کشورهای همسایه نگاه می کردم، می دیدم امنیت، کمترین دغدغه آنهاست، بلکه آنها هر روز بر دیروزشان غلبه می کنند و در پهنای این جهان خاکی قدی بلندتر از قد دیروزشان علم می نمایند.

امنیت ثبات، ارامش، اقتصاد، علم و هزاران چیز دیگر، بیش از پیش برایشان محیاست و با این همه این سوال ذهن مرا درگیر خود می کرد که  چرا کشور ما اینگونه نیست؟

روزی در بدخشان و روز دیگر در جوزجان، کابل، بامیان ، ننگرهار و گوشه گوشه این کشور بوی خون به مشام میرسد و بوی نفرت آور خون به گونه ای شد که به مشام امریکای خونخوار نیز خوش نیامد و از زمین و هوا بر ما بارید.

اری، آمریکا این بار علنا به کشور ما آمد. طالبان را برد و طالبان پرست خوش چهره دیگری بر جای آن نهاد.

همه با خود می گفتیم دیگر دوره جنگ تمام شده است. اکنون ما هم به مکتب می رویم، جامه نو می پوشیم و با موتر های خارجی سفر می کنیم، واحد پولمان هم که دالر است، پس با خوشحال می گوییم که امریکا خوش آمدی…

ولی نه ! این پایان راه نبود. گویا بر پیکره افغانستان، جنگ حکم واجبات ذاتی را دارد و گویا مردم نیز می بایست این فریضه شیطانی را سینه به سینه حفظ میکردند .

کرزی آمد و پس از چند سال  قدرت را میخواست طی یک روند دموکراتیک به رییس جمهور دیگری تحویل دهد.

اشرف غنی با پرستیژ خاص خود وارد عرصه انتخابات شده و عبدالله عبدالله نیز از جبهه مجاهدین در مقابلش رقیب وی بود ؛

آن روز ها زمزمه های زیادی به گوش میرسید که اشرف غنی از تبار امریکاییها است. فکر و نقشش امریکایست.

ولی کو گوش شنوا. دالر های امریکایی گوش همگان را کر کرده بود. اشرف غنی که ثروت و خانواده اش نماد امریکایی پرستی بود با هژمونی استقلال و امنیت و آرامش به میدان آمد و بر کشتی لرزان ریاست جمهوری سوار شد ،مردمی که هر دهه به کسی امید بستند و امیدشان پس از اندک زمانی نا امید شد این بار دیگر نمی توانستند بر معشوقه دیگری تکیه کنند به ناچار در گوشه گود ایستادند و فقط تماشا گر این صحنه شدتد.

اینک باید پرسید روزهایی که قرار شد پس از اشرف غنی، امنیت و ثبات و ثروت به اینجا بیاید کجاست؟

این روزها جز آزمایش بمب های مادر امریکایی که بدون توجه به هیچ حریم خصوصی و بین المللی در اینجا آزمایش میشود و یا کشتار وحشیانه طالبان و یا اخراج مجاهدین از قدرت و یا داعشی که روز به روز بزرگانشان از کشور های همسایه وارد این خاک می شوند  چیز دیگری در این کشور دیده نمیشود.

همین امروز که سفیرمان را در قزاقستان بازداشت کردند، من  صدایی از غیرت و یا استقلال افغانستان ندیدم. گویا رئیس جمهور ؛ کشورش را رها کرده و یا جرات سخن گفتن ندارد.

کجاست آن افغانستانی که شوروی ابر قدرت را اخراج کرد؟؟!!!  که حال اینگونه سفیر کشورش را خار میکنند و رئیس جمهور کشور تنها نظاره گر است؟

براستی آیا ما اگر رییس جمهور و یا پارلمان و یا مجاهدین را نداشتیم بهتر نمی زیستیم؟؟؟

آقای رییس جمهور من به عنوان یک افغانی آزاده از جانب کشورم و نه از جانب شما که جرات بیانش را ندارید به جهانیان میگویم اگر جان عزیز است که عزیز است، اگر مال عزیز است که عزیز است اگر ابرو عزیز است که الحق هم عزیز است، افغانستانی کشورش را بر تمامی متاع این دنیا می دهد و حق را می ستاند.

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟