فقدان برنامه و بحرانهای فزاینده
- انتشار: ۲۰ اسد ۱۳۹۷
- سرویس: دیدگاهسیاست
- شناسه مطلب: 46138
حدودی 20 روز قبل، برخی احزاب خواهان ابطال روند ثبتنام رأیدهندگان شدند. پس از آن، رئیسجمهور، با سخنان تند، نسبت به این درخواست واکنش نشان داد و آن را بحرانزا خواند.
به لحاظ سبک گفتاری، هرچند آن سخنان، اندکی دارای لحن حماسی و احساسی بود؛ ولی بخشهای از محتوای آن، دارای اصول منطقی و مبتنی بر واقعیتهای جامعه امروز ما بود.
رئیسجمهور در آن سخنرانی احزاب را متهم کرد که در چهل سال گذشته هیچ کاری نکردهاند و هیچ طرح و برنامهای برای خروج کشور از بحران نداشتهاند. میزان محبوبیت و نفوذ آنها، هرگز در فرایندهای دموکراتیک محک نخورده است. اگر منصفانه داوری کنیم، واقعیت در مورد احزاب چیزی جز این نیست. احزاب افغانستان فاقد برنامه و حتا فاقد ساختار دموکراتیک هستند، تشکیلات منظم ندارند و در سطح ملی فعالیت نمیکنند.
از نظر نمیتوان دور داشت که حکومت آقای رئیسجمهور غنی نیز دقیقاً از همان بیماریها رنج میبرد که او، به خاطر آنها، زبان به ملامت احزاب گشود و علیه آنها تاخت.
آقای اشرف غنی، چه در زمان انتخاب ریاست جمهوری و چه پس از تشکیل حکومت وحدت ملی، همواره کوشیده است از خود و از حکومتش، تصویری ارائه کند که شناخت دقیقی از افغانستان دارد، بحرانها، چالشها و فرصتهای موجود در کشور را میشناسد و برای هرکدام برنامه مشخص دارد و حکومت او، آمیزهای از عملگرایی و فنسالاری است.
آمارها؛ اما چیز دیگر میگوید. واقعیتهای جاری در کشور بیانگر آن است که حکومت آقای غنی، در قبال ابر بحرانهای کشور هیچ برنامه و استراتژی مشخصی ندارد و در باتلاق روزمرگی فرورفته است.
کافی است نگاهی انداخته شود، بهموضوعات مهم و اساسی، مانند بیکاری، اشتغال، ناامنی، پروسه صلح، جغرافیای تحت کنترل دولت، مواد مخدر، اعتیاد، ارزش پول ملی، مهاجرت شهروندان و فرار تحصیلکردگان از کشور.
پس از برسی و تأمل منصفانه آمار و ارقام، مشخص میشود که نرخ بیکاری افزایشیافته است. اشتغال ایجاد نشده است. ناامنی، بهصورت فزاینده گسترشیافته است. قلمرو حاکمیت دولت کوچکتر شده و در مقابل ساحات تحت کنترل مخالفان افزایشیافته است. پروسه صلح هیچ دستاوردی نداشته است. اعتیاد و کشت مواد مخدر سیر صعودی دارد. مهاجرت از کشور و فرار تحصیلکردگان افزایشیافته است. ارزش پول ملی کاهشیافته است، درآمد مردم کمتر شده است و سبد غذایی آنها کوچکتر شده است.
حکومت؛ اما در قبال هیچیک از این مشکلات برنامه مشخص ندارد. از ابر بحرانها، سخنی به زبان نمیآورد. گویا بیکاری، اعتیاد، مواد مخدر، مهاجرت گسترده، گریبانگیر افغانستان نیست و به شهروندان این کشور، ربطی ندارد. تنها در قبال موضوع ناامنی، صلح و انتخابات است که حکومت سخن میگوید و واکنش نشان میدهد. در این موارد هم عمل و سخن حکومت متناقض است، در مواردی سخنان تناقضآمیز میزند. گاهی هم به نعل وهم به میخ میکوبد، ولی بهصورت مشخص، هیچ برنامه و استراتژی روی دست ندارد.
رئیسجمهور یک روز میگوید احزاب از مردم نمایندگی نمیکند و بهنوعی آنان را بیریشه و بریده از مردم میخوانند؛ اما روز دیگر، دیدار پرطمطراق با سران احزاب برگزار میکنند و وانمود میکند اهمیت آنها غیرقابلانکار است. یک روز از مقاومت سخت، آتش گرم و نبرد قهرمانان در میدانهای جنگ سخن میگوید و روز دیگر، استراتژی عقبنشینی از شهرها را در پیش میگیرد و از سرو آیسکریم سرد، در میدان صلح حرف میزند. یک روز تغییر سیستم انتخابات را بیمعنا میداند و روز دیگر از تشکیل کمیتهای، جهت برسی آن خبر میدهد.
واقعیت این است که انتخابات، پروسه صلح، ناامنی، هرکدام دارای اهمیت بنیادین و اولویت اساسی کشور است؛ اما معضلات افغانستان تنها چالشهای فراروی این سه مسئله مهم نیست. افغانستان با ابر بحرانهای بسیاری دستوپنجه نرم میکند؛ لذا میطلبد حکومت بهصورت عاجل خود را از روزمرگی و از رقابتهای بیحاصل برهانند، برای رهایی از بحرانها موجود برنامه بریزند در غیر این صورت پیامدهای این روزمرگی، برای مردم و کشور، بسیار سنگین خواهد بود. رئیسجمهور باید بدانند که اگر یک حزب برنامه نداشته باشد، سرانجام یک تشکیلات و سازمان سیاسی رو به اضمحلال میگذارد و درنهایت از هم میپاشد، اما اگر یک حکومت برنامه نداشته باشد، این میتواند به ازهمپاشیدگی یک نظام و یک کشور منجر گردد.
داکتر سید جواد سجادی
نظرات(۰ دیدگاه)