فروپاشی فرهنگی

  • انتشار: ۱۹ میزان ۱۳۹۶
  • سرویس: اجتماعیدیدگاه
  • شناسه مطلب: 31715

توجه به وضعیت فرهنگی کشور از یک بحران یا فروپاشی فرهنگی حکایت دارد. این امر معلول عواملی است که به اجمال برخی آن ها بیان می شود:

اول:  نبود یک برنامه ریزی منسجم و قوی در عرصه فرهنگ عامه؛ به دلیل فقدان یک برنامه مشخص و روشن در خصوص اهمیت فرهنگ و مسایل اجتماعی و تمرکز توجه به مسایل سیاسی و اقتصادی، مشکلات فراوانی در عرصه فرهنگی و اجتماعی در سال های گذشته بوجود آمده است.

این مسایل روز به روز همانند یک ویروس کالبد جامعه را مسموم نموده و مسایل دیگری را خلق می نماید. بسیاری از انحرافات و کجروی های اجتماعی چون فحشا و تن فروشی، قاچاق مواد مخدر، روی آوردن جوانان به اعتیاد، تعارضات قومی، سمتی و لسانی، خشونت های اجتماعی، افزایش خودکشی مخصوصا در میان زنان و طبقات محروم در برخی از شهرها، قانون گریزی شهروندان در عرصه های مختلف، فساد اداری، انحرافات خانوادگی، و حتی پیوستن به گروهای مسلح، در سیاست های توسعه ای دوره های پیشین، ریشه دارد.

غفلت از مسایل فرهنگی در سال های گذشته آسیب های اجتماعی مانند مهاجرت بی رویه داخلی و بیرونی، فرار مغزها، بوجود آمدن تحصیل کردگان بیکار، حاشیه نشینی، سست شدن بنیان های خانواده، رشد مصرف گرایی و تجمل گرایی افراطی، افزایش طلاق، متزلزل شدن اخلاق عمومی، برخی از آسیب هایی هستند که کالبد جامعه را مسموم نموده است. اگر برای این انحرافات و آسیب ها راه حل های معقول طراحی نشود، ممکن است که اصل نظام به چالش کشیده شود و بحران های عمیق تری به وجود بیاید.

دوم:  کالایی شدن فرهنگ؛ آنارشیستی فرهنگی یکی از واقعیت های امروز جامعه ما است. در وضعیت موجود، فرهنگ در خدمت شرکت های بزرگ اقتصادی است که از روش های مختلف تلاش می نمایند تا شرایط فرهنگی ما را به نفع خود تغییر دهند تا کالاهای اقتصادی خود را به مصرف برسانند.

فروش کالاهای اقتصادی مستلزم ایجاد تقاضا برای آن کالاها است و شرط ماقبل تقاضا، احساس نیاز، آن هم نه الزما نیاز طبیعی و واقعی بلکه حتی نیازهای کاذب است. نیازهای اجتماعی، خود تابع ارزش ها هستند. یعنی اگر یک کالا برای انسان با ارزش شود، انسان نسبت به آن کالا احساس نیاز می کند. لذا جوامع توسعه یافته از طریق همسازی فرهنگی این امر را تحقق می بخشد. این امر در صورتی ممکن است که در جامعه ی ما شرایط زیر حاکم باشد:  1. عدم تفکر؛ 2. عملی فکر نکردن؛ 3. تولیدی فکر نکردن (عدم خلاقیت) و از آن بهتر رواج تخریب. رسانه ها، نظام آموزشی و شکل گیری نظام اجتماعی نابرابر، نقش بسیار مهم در ترویج فرهنگ مذکور دارد. نگاه تجاری رسانه ها سبب شده است که مردم را از تفکر فعالانه به مصرف کنندگان فکری و ارزشی منفعل تبدیل نمایند. به صورت کلی نتیجه عملکرد فعلی رسانه ها گسترش فرهنگی است که تخریب، مصرف، اسراف، هجو و لغو، سطحی گرایی، تهی از خرد و محتوا، توده ی، استواری بر نیازهای کاذب، بی عفتی عمومی و بی ریشگی از مهم ترین خصوصیات آن است. آشفتگی در سطح نظام آموزشی نیز سبب شده است که نظام تعلیمی و تحصیلی ما نیز طوری عمل کند که متعلمین و محصلین فقط محتوای نظری بدون تمرین عملی و غیر کاربردی را فرا بگیرد. یعنی قدرت تفکر، قدرت استفاده عملی، قدرت خلاقیت و اعتماد به نفس از بین برود. مکمل دو عامل مذکور، شکل گیری یک سیستم اجتماعی نابرابرانه با فاصله اجتماعی زیاد بین فقیر و غنی و یک نظام ارزشی است که این نابرابری را در طول زمان تأیید و لذا تضمین نماید. وضعیتی که در آن ثروت و دارایی سبب دریافت مزایا و حقوق اجتماعی و سیاسی برای دارندگان آن شده است. یک ثروتمند به دلیل ثروت خود امتیاز اجتماعی دریافت می نماید. برای مثال زمانی که در سرگ حرکت می کند چون موتر لوکس دارد، انتظار دارد که دیگران راه را برای او باز نماید و در مجلس که وارد می شود انتظارش این است که دیگران به او احترام بنهند.

سوم:  تلقی کهنه از فرهنگ؛ در سیاست گذاری های فرهنگی، تلقی از فرهنگ بسیار محدود بوده و کارهای فرهنگی به تلقی سنتی از فرهنگ تقلیل یافته است؛ تلقی که در آن هدف سیاست فرهنگی، افزایش شناخت جهانی از آندسته آثار میراث فرهنگی است که ارزش نخبگان را بیان می کند. لذا سياست حمايت از هنرهاي زيبا، موزه، تئاتر، کتابخانه و هر چیزی که دستاورد نخبگان را در معرض مشاهده عموم قرار دهد و از آن محافظت نماید، اهمیت می یابد. اما امروزه این سیاست فرهنگی جایش را به یک سیاست فرهنگی جدید داده است. هدف این سیاست فرهنگی دموکراتیزه نمودن فرهنگ است. و در این سیاست فرهنگی هر چیزی که برای فرد معنایی داشته باشد، هر چیزی که به او لذت ارزانی دارد و به توسعه ی او کمک نماید، فرهنگی است. از این رو توسعه فرهنگی اساسا با کسب آموزش های تخصصی و توانمندی انسان ترکیب می گردد. به بیان دیگر توسعه فرهنگی عبارت است از توانمند شدن انسان در تعامل با دیگران، برخورد با محیط و به فعلیت رساندن استعدادهای خود در عرصه فرهنگ. اگر از این منظر نگاه شود، عرصه فرهنگ بسیار وسیع تر از یک وزرات است و چندین وزارت و نهاد را در بر می گیرد. اگر نگاه عمیق و دقیق به فرهنگ صورت بگیرد، فعالیت وزرات های چون اطلاعات و فرهنگ، معارف، تحصیلات عالی، ارشاد، حج و اوقاف، رسانه ها، آکادمی علوم، کمیته ملی المپیک، رسانه ها بالعموم، مکاتب، دانشگاه ها، مراکز دینی اعم از مراکز عبادی و آموزشی به صورت مستقیم، فرهنگی هستند.

علاوه بر آن وزارت های چون صحت عامه، مسکن و شهر سازی، کار، امور اجتماعی، شهدا و معلولین، وزارت مبارزه علیه مواد مخدر و شاروالی ها، به صورت غیر مستقیم با فرهنگ ارتباط دارند، تدوین یک استراتژی یا سیاست توسعه ای عمیق، دقیق و جامع متناسب با شرایط جامعه افغانستان یک ضرورت است.

تا هنوز چنین سیاستی که بتواند، بخش های مختلف فرهنگی را در ارتباط به همدیگر، پیوند دهد و استراتژی مشخصی برای توسعه فرهنگی در پیش گیرد، تدوین نشده است.

دکتر امان الله فصیحی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟