شرح برق برشناق! در باب برقی که می رود و می آید

  • انتشار: ۹ جدی ۱۳۹۷
  • سرویس: اجتماعی
  • شناسه مطلب: 51725

قطغ شدن برق در کابل زندگی افراد را تحت تاثیر قرار داده است. آلودکی هوا از یکسو و قطع شدن برق باعث شده تا میزان رضایتمندی مردم از دولت به پاین ترین حد ممکن برسد.

سیدجمال الدین سجادی، عکاس و خبرنگار که به تازگی به افغانستان بازگشته است، روایت روزهای بی برقی کابل را در سه  اپیزود نوشته است :

اپیزود اول: برق، کابل، دموکراسی و ژنراتور

بشدت مشغول تهیه خبر هستم، پاراگراف ها را دوسه بار می‌خوانم تا ایرادهای ویرایشی و نگارشی به حداقل برسند.

تقریبا گزارش آماده انتشار است که ناگهان برق می‌رود. اینترنت قطع می‌شود، تاریکی همه جای اتاق را فرا می‌گیرد و من مجبورم منتظر آمدن برق بنشینم. خبرنگار بدون اینترنت یعنی بنایی بدون آجر، یعنی خیاطی بدون نخ، یعنی نانوا بدون تنور!

نه یکبار، نه دوبار، نه ده بار؛ بلکه بارها و بارها این اتفاق تکرار شده، خبر مثل نان است، اگر داغ نباشد خاصیت خود را از دست می دهد، استادی داشتیم که همیشه می گفت : خبری که داغ نباشد، تاریخ است، مهمترین ارزش خبری تازگی و جدید بودن خبر است.
حالا تصور کن خبر داغ و تنوری ات را آماده انتشار کرده باشی و برق نباشد تا آنرا مخابره کنی.

اصولا زندگی خبرنگارها در عصر حاضر به اینترنت بستگی دارد، اگر اینترنت نباشد خبرنگار تقریبا فلج می شود، قطع شدن ناگهانی برق برای یک خبرنگار مثل خوردن گل در دقیقه نود است.

در کشورهای توسعه نیافته مشکلات زیادی مثل قطعی برق و آلودگی هوا و نبود زیرساختهای شهری وجود دارد، اما کابل واقعا جزء معدود شهرهایی است که با وجود بودجه های کلان به مخروبه ای نیمه زنده بدل شده است.

اتفاقا موقعیت جغرافیایی کابل، آنرا به شهری منحصر به فرد تبدیل کرده، شهری که چارطرفش را کوهها محاصره کرده اند، آب و هوایی نسبتا خوب، زمینی حاصلخیز و آسمانی مهربان دارد، اما متاسفانه در طول این هفده، هجده سال رشد قابل توجهی در توسعه زیربناها دیده نمی شود.

حکومت در طول این سالها حتی نتوانسته برق پایتخت را بصورت ۲۴ ساعته تامین کند و نبود برق یکی از مشکلات عمده مردمان کابل نشین است.

ناگفته نماند که مردم موظف هستند هزینه برق شهری را به دولت بپردازند، اما چه برقی؟ برقی که هر وقت دلش خواست می آید و هر وقت دلش خواست می رود؟

مالیات دادن خوب است و یکی از اصول شهروندی همین مشارکت مردم در پرداخت هزینه های جاری حکومت است، اما سوال اینجاست وقتی حکومت نمی تواند از پس خواستهای مردم برآید، این پولهای بی زبان به کدام جیب می روند؟

همانقدر که پرداخت مالیات وظیفه هر شهروند است، به همان میزان اعتراض و مطالبه گری هم یکی از حقوق شهروندی است.

شهری که روزانه صدها هزار(شاید هم میلیونها) دلار در آن بالا و پایین می شود، شهری که نزدیک به پنج میلیون جمعیت دارد و شهری که دارای رسانه های آزاد است، ساعتها بدون برق سپری می کند و چه بسا خبرهای داغی که تنها به واسطه نبود برق، از دهن می افتند.

رسانه رکن چهارم دموکراسی است و خبرنگار مهمترین مولفه واقعی دموکراسی، خبرنگار هم به اینترنت نیاز دارد و اینترنت نیاز به برق! و اینگونه است که شما ناخودآگاه به این نتیجه می رسید که در شهر بی برق، دموکراسی را کسانی معرفی و تبیین می کنند که ژنراتور دارند! همین.

اپیزود دوم: تاثیر برق بر روابط عاشقانه

*سلام عزیزم، حالت خوبه؟
_تشکر عزیزم، من خوبم، چه خبر از خودت؟
*منتظر پیامت بودم، نگران شدم.
_من حالم خوب است، اگر دوست داری امشب برویم قدم بزنیم.
*چقدر خوب، من هم دوست داشتم امشب برویم بیرون!
_پس امروز عصر می بینیم و بعدش می رویم قدم بزنیم.
_باشه عزیزم؟
نیم ساعت بعد :
_چرا جواب نمیدی عزیزم؟
یک ساعت بعد :
_حالت خوبه؟ چی شد؟
دوساعت بعد :
_عزیزم اگر نمیای به من خبر بده!
سه ساعت بعد :
_نکنه با کس دیگه قرار داری؟
چهار ساعت بعد :
_جواب نمیدی نه؟ باشه منم با کس دیگه میرم بیرون.
پنج ساعت بعد :
_دیگه به من زنگ نزن، فهمیدم که تو هم یک خائن بودی!

به همین سادگی، قطع شدن برق و تمام شدن شارژ موبایل می تواند روابط عاشقانه شما را تحت تاثیر قرار بدهد.
شاید این مثال برای شما مضحک باشد و شما با خواندن آن بخندید و بگویید این چه مثال مزخرفی است، اما واقعیت این است که کل ماجرا به همین سادگی اتفاق می افتد.

در گذشته های نه چندان دور عاشق و معشوق برای هم نامه می نوشتند و از حال هم با خبر می شدند، اما حالا در بعد از ظهر عصر ارتباطات همه چیز تحت تاثیر شبکه های اجتماعی است، با داشتن یک موبایل به راحتی می توانید تمام دنیا را زیر نظر بگیرید، هر لحظه می توانید از کسانی که دوستشان دارید باخبر شوید، برایشان عکس بفرستید و همینطور از آنها بخواهید برای شما عکس بفرستند و البته تمام این مسایل در بودن برق و شارژ موبایل اتفاق می افتد.

در هر دقیقه، یعنی در طول همین مدتی که شما این مطلب را خواندید، دو میلیون عکس در شبکه های اجتماعی آپلود و دانلود شده است.
اگر نگاهی به پوشه عکسهای داخل موبایل خودتان بیندازید می بینید که همین امروز تعداد زیادی عکس را دیده اید، دریافت و ارسال کرده اید.
در اکثر مهمانیها افراد حضور فیزیکی دارند اما مدام با موبایل خودشان ور می روند، به شکلی که گویا هیچ کس حضور فیزیکی ندارد، فضای دیالوگ، دوستی، عشق و روابط اجتماعی از فضای حقیقی به چت رومها انتقال یافته است، دروغ می گویم؟

نگرانی از تمام شدن شارژ موبایل تقریبا زندگی همه ما را تحت تاثیر قرار داده است، اکثر ما برای اینکه در زمان بی برقی به مشکل برنخوریم، به پاوربانک متوسل می شویم. کیفیت روابط امروزی ما به سرعت اینترنت ربط دارد، نمی توانیم در این دنیا زندگی کنیم و از موبایل استفاده نکنیم.
زندگی در دنیای امروز به شبکه های اجتماعی متصل شده است و شبکه های اجتماعی به اینترنت و اینترنت به برق!
وقتی برق نباشد، اینترنت قطع می شود و بسیاری از ما مثل کسی که چیزی گم کرده باشد، منتظر آمدن برق می نشینیم و با آمدن برق گویی جان تازه ای می گیریم و شارژرهایمان را به برق وصل می کنیم و هرچه سریعتر خود را به شبکه جهانی وصل می کنیم. این واقعیت ناگزیر زندگی ماست که به معتادانی موبایل به دست تبدیل شده ایم، بی آنکه بخواهیم زندگی ما تحت تاثیر برق است و چه اندوهی بالاتر از اینکه در کابل برق ناگهان برود و تو از تمام زندگی ات عقب بمانی.
در روابط عاشقانه و دوستی های پلاستیکی مدرن امروزی هم عین داستان اتفاق می افتد، عاشق و معشوق در دنیای امروز مدام همدیگر را چک می کنند، آنلاین هست؟ نیست؟ الان داره با کی چت می کنه؟ بگذار یک زنگ بزنم، نه ولش کن نزنم، اصلا چرا باید این موقع شب آنلاین باشد و … مسایلی است که روابط عاشقانه آدمها را تحت الشعاع قرار میدهد.
طبق آمار غیررسمی بسیاری از طلاقها و جداییها سرمنشا مجازی دارند، یعنی طرفین بدلیل وسواس فکری که زاییده چک کردن مداوم از طریق شبکه های اجتماعی است به این نتیجه می رسند که جدا شوند.

از اصل مطلب دور نشویم، نبود برق فشار روانی زیادی بر فکر و ذهن ما می گذارد، استرس به یک مساله طبیعی در زندگی ما تبدیل شده و ترس از بی برقی کابوسی است که تقریبا در افغانستان همه گیر شده و همه راهها به برق ختم می شود.
البته کسانی هستند در همین شهر کابل که به برکت جایگاه خود، برق ۲۴ ساعته فول دارند و از این بابت هیچگونه نگرانی را حس نمی کنند، البته که ما برای آنها نمی نویسیم، طرف صحبت ما شمایید، شما که در اتاق تاریک خود نشسته اید و آخرین خانه باتری موبایلتان در حال تمام شدن است.

اپیزود سوم: زندگی، برق و دیگر هیچ!

یوتوپیا یعنی جایی که سه ساکته(سه راه برق) در نزدیکترین حالت ممکن به تو قرار داشته باشد، باتری موبایلت صد فی صد باشد و مطمئن باشی که برق تا یک هفته دیگر نخواهد رفت.

برق کابل می رود، می آید، هر کاری دلش خواست می کند، به اصول دیپلماتیک توجه ندارد و بدون اجازه داخل و خارج می شود.

گاهی داخل حمام مشغول آوازخواندن هستی که برق می رود، مشغول گفتگوهای چند جانبه هستی برق می رود، مشغول جنگ و دعوایی برق می رود، مشغول گفتگوهای صلحی و باز برق می رود. هیچ کس هم نیست که به این شرایط بغرنج اعتراض کند. تا کوچکترین اعتراضی شکل می گیرد می گویند : طالبان فلان پایه برق را منهدم کرده اند، یا اینکه در ارتباعات برف بارید و برق قطع شده یا اینکه تاجیکستان کلید برق را زده و کل کابل در خاموشی مطلق فرور رفته است.

به راستی چه کسی مقصر است؟ چه کسی پاسخگوست؟ چرا همیشه دنبال این هستیم که بجای حل مشکل توجیه بیاوریم؟

ما که خبر نداریم اما می گویند افغانستان منابع زیرزمینی ارزشمندی دارد و از لحاظ منابع غنی است، اما این غنای شانسی چقدر توانسته مشکلات بدنه مردم را حل کند؟ سهم مردم عادی از منابع ملی چیست؟ بودجه های هنگفت انکشافی کجا می رود؟ چرا نتوانسته ایم حداقل شهرهای بزرگ را چراغان کنیم؟

زندگی روزمره در کابل و در واقع بخش عمده کارهای بنیادین از نبود برق رنج می برند، کارخانه ها، شرکتهای مخابراتی، رستورانها و همه و همه با مشکلات مشابهی روبرو هستند.

نبود برق آنقدر زیاد شده که دیگر اعتراضها و دلخوریها دیده نمی شود، تصور کنید اگر کابل به مدت یکسال مداوم بصورت ۲۴ ساعته برق داشته باشد و در یک روز نیم ساعت برق برود چقدر اعتراضها زیاد می شود، اما چون قطعی برق به یک مساله روزمره تبدیل شده کسی دیگر حوصله اعتراض کردن هم ندارد، چه اینکه این اعتراضها دیگر نتیجه ای هم ندارد.

و سخن آخر…

اگر در طول این سالهای پساطالبان، حکومت بجای پرداختن به مسایل فرعی سعی می کرد که زیرساختها را بسازد تا الان کابل به باشکوهترین پایتخت منطقه تبدیل شده بود.

مشکل اینجاست که هر کس آمد با وعده و وعید دل مردم را خوش کرد، اما وقتی به چوکی رسید تا توانست جیبهای خود و خانواده و اطرافیانش را پر کرد و بعد هم زد به چاک!

جوانان که در هر کشوری بعنوان پتانسیلهای بالقوه سیاست و اجتماع مطرح هستند در زیر پل سوخته کابل آرزوهایشان را دود می کنند، روی زرورق بالا و پایین می کنند و یا لابلای توتون بار می کنند و می کشند. آنهایی هم که زورشان می رسد و می توانند عطای این کشور را به لقایش می بخشند و می روند پی زندگی بهتر در جایی دیگر!

به این فکر می کنم که اگر همه مردم توانایی رفتن داشتند، چه کسی حاضر بود خاموشی کابل و آلودگی بغرنج هوا را تاب بیاورد؟ اینهایی که مانده اند راه گریزی نیافتنه اند وگرنه همه رفتن را بر ماندن ترجیح می دادند.

به این فکر می کنم که ما مردم چقدر آرزوهایمان کوچک شده، آرزو داریم زمانی برسد که کابل اولا امنیت برقرار باشد و دوما برق داشته باشد و سوما هوای پاک تنفس کنیم.

اینها آرزوهای ما هستند، آرزوهایی که در جوامع دیگر از بدیهیات به شمار می روند، اما در افغانستان تقریبا محال و دست نیافتنی اند.

با این بیت شعر که نمی دانم شاعرش کیست شما را با تاریکی اتاقتان تنها می گذارم :

حیف است که یار از نظرت گم شده باشد

آتش شوی چشمان تو هیزم شده باشد

در کابل تاریک بمیری و ولی او

مهتاب شب چارده قم شده باشد!

سیدجمال الدین سجادی

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟