احیای سیاسی اسرائیل با سفر ترامپ به منطقه

  • انتشار: ۱۲ جوزا ۱۳۹۶
  • سرویس: بین الملل
  • شناسه مطلب: 25099

نکته ای که بیش از همه در سفر ترامپ به منطقه غرب آسیا و دیدارهایی که در این سفر داشته، ذهن هر تحلیل گری را به خود معطوف می سازد، عبارتست از این که آیا اهداف و نتایج این سفر صرفاً در مسائل اقتصادی و تبلیغاتی که در رسانه ها و بعضا سخنرانی ها مطرح شده خلاصه می گردد و یا اینکه در این سفر اهداف مهم دیگری نیز دنبال شده است، که چندان در رسانه ها به آن ها پرداخته نشده است.

ترامپ، در حالی وارد منطقه غرب آسیا شد، که موفق گردید اولین سفر مستقیم ریاست جمهوری آمریکا از عربستان سعودی به رژیم صهیونیستی را در تاریخ سیاست خارجی این کشور به نام خود ثبت نماید. این سفر که با حاشیه های فراوانی نیز همراه بود از ریاض و نشست با ۴۰ کشور عربی- اسلامی آغاز گردید و با رفتن به تل آویو و دیدار با نخست وزیر و رئیس جمهور رژیم صهیونیستی، ادامه یافت و از جمله دلایلی که ترامپ در نشست های خبری خود برای این سفر مورد تأکید قرار داده، عبارتند از: ایجاد شغل برای جوانان آمریکایی، فروش تولیدات کارخانجات اسلحه سازی آمریکا و کمک به اقتصاد این کشور، تجدید میثاق با رژیم صهیونیستی و …؛  ظاهر موضوع نیز مؤید همین مطلب است چرا که در سفر به ریاض محوریت قراردادها و نشست ها اقتصادی و تا حدودی امنیتی- نظامی معرفی شده و در سفر به اراضی اشغالی نیز، عمدتا جنبه تبلیغاتی مد نظر قرار گرفته و تلاش شده است تا این جنبه پر رنگ شود، حال آنکه تکیه بر موضوعات فوق سبب گردیده، تحلیلگران از پرداختن به تمام جوانب این سفر به ویژه آنچه در پشت پرده این قراردادها دنبال شده باز مانند، و در تحلیل ها و رسانه های خود صرفا بر روی این موضوعات تأکید نمایند؛ لذا نگارنده در این سطور بر آن است که نگاهی همه جانبه به این سفر داشته باشد.

برای درک همه جانبه و هرچه بهتر اهداف پشت پرده سفر ترامپ به منطقه غرب آسیا از مقصد دوم وی یعنی رژیم صهیونیستی تل آویو بایست آغاز نمود. سفر ترامپ به اراضی اشغالی علیرغم وجهه به ظاهر تبلیغاتی خود از واقعیت دیگری پرده برداشت، واقعیتی که مربوط به چرایی انتخاب منطقه غرب آسیا توسط رئیس جمهور آمریکا به عنوان مقصد اولین سفر رسمی خارجی خود است. در تل آویو ترامپ مورد استقبال رسمی و گرم بنیامین نتانیاهو نخست وزیر و رووین ریولین، رئیس جمهور رژیم صهیونیستی قرار گرفت و در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نخست وزیر این رژیم شرکت نمود و در ظاهر این سفر تلاشی بود برای تجدید میثاق میان رئیس جمهور جدید آمریکا و رژیم صهیونیستی مبنی بر این که آمریکا همچنان به حمایت خود از این رژیم ادامه خواهد داد. آنچه که در وعده های انتخاباتی ترامپ در حمایت از رژیم صهیونیستی نیز کاملاً مشهود بود؛ وعده هایی از جمله: انتقال سفارت این کشور به قدس اشغالی، موافقت و تلاش برای ادامه شهرک سازی های جدید در فلسطین اشغالی و تعهد بی قید و شرط نسبت به امنیّت رژیم صهیونیستی و … همچنین ترامپ در سخنرانی مشترک خود با نتانیاهو تلاش نمود تا ثابت نماید در دوران وی بیش از پیش آمریکا به حمایت از رژیم صهیونیستی خواهد پرداخت و او دوست ترین رئیس جمهور آمریکا نسبت به این رژیم خواهد بود.

ارتباط نشست ریاض و سفر ترامپ به اسرائیل

اما در کنار موضوعات طرح شده این پرسش به وجود آید که به چه دلیل این سفر بلافاصله پس از سفر به عربستان سعودی و حضور در نشست ریاض صورت می گیرد و آیا دلایل مهمتر دیگری نیز از این سفر دنبال شده است؟

برای پاسخ به این پرسش مهم و اساسی به برخی از سخنان نتانیاهو و ترامپ رجوع خواهیم نمود، هر چند دقت در ماهیت این سفر خود مؤید سخن ماست، سخنی که با مشی تاریخی سیاست خارجی در ایالات متحده آمریکا، اصول حاکم بر آن و حقیقت پشت پرده اش تناسب کاملاً منطقی دارد و این سفر نیز قطعا خارج از این اسلوب تحقق نپذیرفته است؛ چرا که محور و دال مرکزی گفتمان عملکردی سیاست خارجی ایالات متحده در منطقه غرب آسیا همواره ارتقا امنیتی و جایگاه منطقه ای رژیم صهیونیستی و همچنین عادی سازی حضور این رژیم در منطقه غرب آسیا بوده و در کنار آن مسائل اقتصادی نیز دنبال شده است. از این رو در وضعیت کنونی منطقه مذکور و شکل گیری گروه های سلفی- تکفیری در راستای ضربه زدن به محور مقاومت و تفکر رو به گسترش اسلام انقلابی به رهبری جمهوری اسلامی ایران در برابر این گروه ها و تأکید این اندیشه بر استکبار ستیزی و ضدیت با صهیونیسم؛ آمریکا درصدد تلاش برای تشکیل جبهه ای شامل کشورها عرب منطقه به سرکردگی عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی برآمده است و از قرارداد تسلیحاتی عظیم خود با عربستان سعودی تا حدودی به عنوان پوششی برای این تلاش در حال استفاده است حال آنکه در کنار این قرارداد تلاش گسترده ای در راستای شکل گیری اتحادی راهبردی در برابر محور مقاومت صورت داده است.

شاهد این ادعا را می توان در سخنانی که گاه و بیگاه توسط سران کشورهای عربی و رئیس جمهور آمریکا و نخست وزیر رژیم صهیونیستی بر علیه ایران ایراد گردیده، یافت از جمله در نشست خبری مشترک ترامپ و نتانیاهو؛ نخست وزیر رژیم صهیونیستی این گونه صلح با اعراب را در برابر تهدید ایران ارزشمند تلقی می کند: «بخاطر تهدیدی که از سوی ایران متوجه اسرائیل و کشورهای عربی است و همچنین نبرد مشترک با جمهوری اسلامی، امیدواریم توافق صلح با دوامی با اعراب و فلسطینیان حاصل شود.»

دیدار ترامپ و محمود عباس و تلاش برای از سرگیری مجدد مذاکرات صلح میان فلسطین و رژیم صهیونیستی بعد دیگر تلاش برای اتحاد راهبردی در برابر ایران است، از سوی دیگر شکل گیری صلح میان فلسطینیان و رژیم صهیونیستی و پذیرش موجودیت این رژیم با توجه به جایگاه اندیشه مبارزه با موجودیت منحوس رژیم صهیونیستی در راهبرد منطقه ای جمهوری اسلامی ایران، محور مقاومت با چالشی عمیق روبرو خواهد شد، از این رو ترامپ در نشست خبری خود با نتایاهو، تعهد خود را نسبت به این موضوع کاملا آشکار می سازد: «به شخصه متعهد هستم اسرائیلی‌ ها و فلسطینی‌ ها به یک توافق صلح برسند و به شما می‌گویم فلسطینیان آماده هستند به این توافق برسند.»

سخنان ترامپ، در نشست خبری با نتانیاهو نکته مهم دیگری نیز به همراه داشت و آن تأکید مجدد بر ناتوی اسلامی یا عربی در برابر ایران بود، اتحادی که نه تنها امنیت رژیم صهیونیستی را با خطر روبر نخواهد ساخت بلکه در کنار این رژیم به مقابله گسترده با سیاست های ایران در منطقه خواهد پرداخت.

بر اساس آنچه گفته شد اهداف منطقه ای پشت پرده سفر ترامپ برای حضور در نشست ریاض و سپس سفر به تل آویو و دیدار با نتانیاهو و پس از آن محمود عباس را در سه مورد می توان خلاصه نمود:

الف– عادی سازی روابط کشورهای عربی- اسلامی با رژیم صهیونیستی؛

ب– ایجاد ائتلافی راهبری در برابر نفوذ روز افزون جمهوری اسلامی ایران در منطقه با حضور کشورهای عربی و رژیم صهیونیستی؛

ج– باز تعریف جمهوری اسلامی ایران به عنوان ریشه بحران در منطقه غرب آسیا و حامی اصلی گروه های تروریستی در منطقه و جهان از جمله حزب الله، انصارالله و … .

البته در کنار اهداف فوق، دلایل دیگری نیز برای سفر اخیر ترامپ می توان بر شمرد، که ذکر آن ها خالی از فایده نیست:

الف– برنامه ریزی برای بازسازی ماهیت هژمونیک آمریکا در منطقه بحران خیز غرب آسیا از طریق شکل بخشی به ائتلاف های همراستا با خود و زمینه سازی برای مدیریت کشورها و گروه هایی که تحت عنوان محور مقاومت معرفی می گردند؛

ب– تلاش برای به سرانجام رساندن مسأله فلسطین و ثبت این اتفاق به نام خود که در دیدار ترامپ با محمود عباس نمود یافته است؛

ج – کسب درآمد از اعراب منطقه با بزرگ جلوه دادن خطر ایران و ترغیب این کشورها به بستن قراردادهای اقتصادی با آمریکا در راستای تأمین امنیت خود، با هدف خدمت به اقتصاد آمریکا.

در انتها باید گفت آنچه که اعراب را به ارتکاب این خطای تاریخی واداشته، اشتباه در محاسبات منطقه ای و سردرگمی در تشخیص دشمنان واقعی شان می باشد، اشتباهی که آنان را برای رویارویی با جمهوری اسلامی ایران به سمت عادی سازی روابط با رژیم صهیونیستی و اتحاد با استکبار جهانی سوق داده است، اتحادی که سبب شده  اقتصاد آن ها نیزتاحد بالایی در خدمت منافع آمریکا قرار گیرد و بی شک این مسئله در آینده ای نه چندان دور، سرافکندگی ای بزرگ برای اعراب و تاریخ سیاسی آن ها در پی خواهد داشت.

نظرات(۰ دیدگاه)

نظر شما چیست؟